○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
این متن رو روزی سه بار، قبل از غذا
بعد سه بار دیگه، بعد از غذا
با صدای بلند برای خودتون بخونین
بخونیناااا
یه جوری که خودتون صدای خودتونو بشنوین
مرد و زن هم نداره... همههه با هم
اگر این ماجرا یادمون نره؛ اون وقت میشیم
قهرمان بی چون و چرای زندگی خودمون
گلادیاتوری که قراره همیشه
پیروز از زمین بیاد بیرون
قهرمان زندگی خودت باش
خودت بهتر میدونی جای کلماتی که
در متن زیر نوشته شده؛ چیا بذاری
چون هر کی تو زندگیش
فکرا و داستانای ریز و بی اهمیتی داره که
اونو از هدفش دور می کنه
پس میریم که با هم بخونیم
یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد
لبخندی زد و گفت
موفقیت من زمانی آغاز شد که
نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم
دست از جنگیدن با کسانی که
غیبتم را می کردند، برداشتم
دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم
دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم
سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و
همه را شاد و راضی نگه دارم
دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که
درباره من اشتباه می کند
آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای
اهدافم
رویاهایم
ایده هایم و
سرنوشتم
روزی که جنگ های کوچک را متوقف کردم
روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد
هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم
👤ژوان وایس
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
منبع :باشگاه پرواز
کپتان : سید تهران
منت دار حضورتونم✋
^^^^^*^^^^^
خب، واقعیت اینه که هیچکس به ما قولی نداده بود که قراره همیشه همه چیز گل و بلبل باشه و روزها یکی از یکی بهتر، خوشمزهتر و خوشرنگتر
نه، قرار نبوده اینجوری باشه. هرچی که قد کشیدیم و سالهای بیشتری اومدن و رفتن اینو بیشتر و بهتر فهمیدیم
فهمیدیم زندگی توو این دنیا آسون نیست
ممکنه حتی اون موقعی که فکرش رو هم نمیکردی سکندری بدی بخوری و با صورت پهن زمین شی و تمام سر و شکلت خونی شه
ممکنه از آدمی که حتی فکرش رو هم نمیکردی؛ حرفهایی بشنوی که حتی قدرت اینو نداشته باشی در جوابش چیزی بگی
ممکنه خیلی راحت، یه روز برای همیشه دیگه یه نفر رو نداشته باشی. همینطور که سالهای بیشتری میگذره، بیشتر میفهمی که یادگار این دنیا برای آدما زخمه
که هرکسی روی روح و تنش تا دلت بخواد زخم تازه و کهنه داره. اما میدونی، اگه کم بیاری خیلی راحت از بین میری. راحتتر از چیزی که فکرشو بکنی
دقیقا همون موقعی که سکندری خوردی و با صورت پهن زمین شدی و خون خودت رو دیدی و قلبت فشرده شد و یه بغض گنده گره شد توو گلوت؛ باید پاشی هق هق کنون و لنگ لنگون باز بری، انقدر بری که هق هقهات تبدیل بشه به خندههای احمقانه و بلند، باید با همون صورت خونی بخندی و پررو پررو بری
حتی اگه قرار باشه باز سکندری بخوری؛ تا رسیدن دفعهی بعدی باید اون دیوونهای باشی که با درد و صورت خونی و رد اشک، داره میخنده هنوز تا روی دنیا رو کم کنه
باید پررو باشی
پررو باش
^^^^^*^^^^^
مهسا رضائی